ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻊ آبان ﺑﻮﺩ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺍﻣﺴﺎﻟﻢ آبانه
ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﮐﻪ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻌﺪﻡ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﺎﺯ آبانه
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﻣﯿﺮﯾﻢ؟؟
تورو خدا ﺣﺠﺎﺑﺘﻮنو ﺭﻋﺎﯾﺖ ﮐنید
(( این مکالمه ها در دنیای واقعی دخترانی مشاهده گردیده است ))
پسر: عزیزم مادرم صدام می کنه برم ببینم چی کار داره
دختر: باشه سلام برسون
پسر: چشم
دختر: زود میای؟
پسر: آره داره داد میزنه فکر کنم واجب باشه
دختر: نگران شدم یعنی چی شده؟
پسر: بزار برم نگاه کنم بیام بهت بگم
دختر: باشه می خوای بیام اونجا؟
پسر: نه بیای که مادرم جرم میذاره
دختر: چه طرز حرف زدنه؟
پسر: عزیزم مادرم داره جیغ میزنه
دختر: بهونه مادرتُ نگیر وقتی بد دهنی می کنی
پسر: فکر کنم خونمون آتیش گرفته دود تو اتاق پر شده
دختر: می خوای زنگ بزنم به آتش نشانی؟
پسر: نه همین که بزاری برم کمک مادرم حل میشه مشکل
دختر: همش می خوای از دستم فرار کنی
پسر: نه عزیزم جدی خونمون آتیش گرفته
دختر: من مهم ترم یا آتیش؟
پسر: معلومه که تو این چه حرفیه
دختر: باشه پس برو
پسر: مرسی عزیزم
دختر: مواظب خودت باش
پسر: چشم
دختر: برگشتی بهم خبر بده
پسر: اوکی
دختر: نگران شدم زود بیا
پسر: باشه
دختر: اگه کمکی خواستید بگو
پسر: وای بس کن
دختر: چه طرز حرف زدنه؟ میدونستم از اولم دوسم نداری
پسر: مادرم تو آتیش سوخت مُرد
دختر: شوخی نکن
پسر: بس کن دیگه پیام نده
دختر: چیه بهتر از منُ پیدا کردی ؟
پسر: چی میگی ؟ دارم میگم مادرم مُرد
دختر: خب مرگ حقه این چه ربطی به رابطه ما داره ؟
پسر: خفه شو
دختر: میدونستم دوسم نداری
پسر: لباسم آتیش گرفته نمی تونم از خونه بیرون برم همه جا آتیش گرفته و ستون خونه افتاده
دختر: ستونارو بزن اونور برو بیرون بعدش بهم اس بده نگران شدم
پسر: دارم میسوزم
دختر: از عشق من ؟
پسر: —-----
دختر: چرا جواب نمیدی؟
پسر: —-----
دختر: شارژ تموم کردی ؟
پسر: —-----
دختر: دیگه دوسم نداری؟
پسر: —-----
دختر: دیگه از دستت خسته شدم ، نمی خواستم بهت بگم ولی خواستگار دارم اگه جواب ندی جواب مثبت بهش میدم
پسر: —-----
دختر: شوخی کردم خواستگار ندارم جواب بده
پسر: —----
دختر: باشه خودت خواستی . بای
انگار این بازی مار و پله رو از روی زندگی من ساختن
فقط
توی زندگی من پله ای در کار نیست
اکثر خونه هاش مارهای دم درازی داره
که اگه آدمو نیش بزنه تا خونه شروع میبره .
الله اکبر عجب تشبیه ای ، من که گریم گرفت
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم...
تماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام شب
برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت
دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
تو را
از بین گلهایی که در تنهاییم رویید
با حسرت
جدا کردم...
سلام
خوبین ؟خوشین؟
راستش ازدستتون دلخورم هیچکدومتون باهام حرف نمیزنین اه
دیگه نمیدونم چی بگم
راستش این شبا اصلا خوب نیستن همش کابوس میبینم
دارم دوباره سعیمومیکنم مومن بشم ونمازمو بخونم ولی تاحالاموفق نشدم
اصن اینارو بیخیال