حرفای یک دل باکلی درد
- شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۳ ب.ظ
حرف هایی از یک دل با کلی درد....
تو این روزا نمیشه ب کسی اعتماد کرد...
اونیکه فکر میکنی میتونه واست سنگ صبور باشه..میتونه یه هم زبون یه یاور
یه دوست...باشه...بدجور دلتو میشکونه!
تو این روزا انتظار هام از ادمای اطرافم خیلی بیخود شده!
دیگه نمیتونم کسی رو باور داشته باشم!
کاش دنیای واقعیم مثل همین دنیای مجازیم بود!
وقتی یه روز پای نتم نمیام تازه میفهمم چقدر تنهام!
زندگی ینی همین؟نه...نمیتونه اینجور باشه..
وقتی ب کسی بدی نکردی حقت نی اونجور ک خودش میخواد جوابتو بده!
هی روزگاررررررر
اونیکه نخواستمش و به زور میخواست باهاش بمونم انتظارش خیلی بالاست..
ازم میخواست چشامو رو همه دوست داشتنام ببندم..با قبول نکردم منو از آهش میترسونه!
خنده داره...
بغضی با خنده های تلخ...
منم تو دنیای خودم یه چیزایی رو دوست دارم..کسایی رو دوست دارم...
اما هیچ وقت نتونستم واسه رسیدن بهشون کاری کنم!
همیشه عشق کسی بودم که عشق من نبوده!
دلم بودن اونی رو میخواد ک خیلی ..خیلی ...خیلی...دوسش دارم
فقط کافیه اون بخواد..
حرفام قروقاطیه..نمیفهمم چی دارم مینویسم..ولی این از غم نوشته های امروز منه!
این اینترنت لعنتی منم قطعه وگرنه بیشتر میتونستم بیام
این روزا دنیای مجازیمو باید کمتر بیام...
ب امید روز های خـــــــــــــــــــــوب!
- ۹۴/۰۵/۰۳